+فردا میخوام با فاطمه برم بیرون 

-دوتایی یا مهدی هم میاد؟

+ نه بابا مهدی که می دونید چجوریه نمیاد اون.

- حالا کجا میرید؟خواستی میبرمتون.

+نه بابا خودمون میریم ،همینجوری میخوایم بریم بچرخیم.فقط سوئیچ واینجا آویزون کنید صبح دنبالش نگردم

-   -_-

+ چیه خب نکنه میخواید پیاده بریم؟ 

- -_-

+خواهش می کنم بابا ،جلو فاطمه ضایع میشم ،گفتم با ماشین میریم.

- فاطمه عاقلِ سوار ماشینی که تو راننده اش باشی نمیشه :))

+الان از کجا فهمیدین فاطمه عاقلِ؟!! -_- 

- هست دیگه

+ میگم از کجا فهمیدین ؟! -_-

‌- هر کی با تو رفاقت داشته باشه عاقل دیگهها؟!!

+ دیوونتم بابا ولی بازم سوئیچ میخوام :)))

- نه تو عاقل بشو نیستی -_-

+ :*

- :*

(فاطمه و مهدی تنها همدمامن اینجا.بیشتر همون فاطمه،مهدی که خیلی نمیاد پیشمون.کوچیک بودیم چرا ولی الان دیگه نه،خواهرش میگه روش نمیشه .مراقب خونه شمالمونن.با پدر مادرشون.همیشه فکر می کردم خیلی ازشون خوشبختریم.یعنی در واقع فکر میکردم اصلا خوشبخت نیستن.چه احمقانه.الان دیگه صدای خنده هاشونم خوشبختیشونو نشونم میده)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها