چرا، آخه چرا همیشه باید اینجوری شه؟ چرا همیشه همه چیرو خراب می کنه؟ چرا نمیذاره آروم بگیرم یه کم؟ 

دلم میخواد همین الان برم بیرون از این خونه.

ولی بازم دهنم بسته شدباز زبونم بند اومد.باز سوار ماشینش شدم باز فقط بغضم و نگه داشتم باز بهش قول دادم به حرفاش  فک کنم.

به حرفایی که.تنم میلرزه وقتی یادم میاد.

چقد خوشحال شدم وقتی بیدار شدم دیدم خونه ستمنه احمق.چقد ذوق کردم.گفتم چقد به فکرمه.می خواد بیشتر با هم باشیم.ولی بعدش منو برد اون.مدرسه آشغال که


 فقط میخوام گریه کنم.اونقد گریه کنم که بتونم شب با بابا حرف بزنم.

بابا فقط خبر نداشته باش از حرفای مامان، تو رو خدا روحتم خبر نداشته باشه که داره باهام چیکار می کنه.

+چرا آخه اینقد زود میخوابی؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها