خب می دونم قرار بود دیگه غر نزنم قرار بود خوبی هارم ببینم ولی آخهچی بگم آخه؟ 

میذاره مگه؟ 

اون از ماجرای دیشبش اینم از امروز صبح که معلوم نیست باز چه نقشه ای داره؟

آره.میگه یه سفر سه روزه ی سه نفره ولی معلوم نیست آخرش قراره چی از آب در بیاد.

مثل دیشب که اولش گفت هستی بریم یه جایی رو نشونت بدم که باورت نشه و کیف کنی از دیدنش؟ 

ولی بعدش منو جلوی مدرسه پیاده کرد به زور فرستادم پارتی آخر سال تحصیلیشون.

تا دم درم هیچی بهم نگفته بود:/.وقتی فهمیدم خواستم جوابمو درباره پیشنهاد موندنم بدم ولی نذاشت گفت بذار بعد قرار بود فک کنی فعلا برو بیشتر آشنا شی!!

گفتم با چی آشنا شم مامان؟ آخه کی تنهایی میره جشن ؟برم چیکار کنم اونجا؟

گفت  دویستا از همسن و سالات اونجان دو نفر پیدا نمیشه باهاشون وقت بگذرونی؟ از تو بعیده سارا این حرفا فقط برو ببین.برو ببین دنیا چه خبره؟ فقط خوش بگذرون.

بعدم گازشو گرفت رفت

نمی فهمم واقعا چرا فک کرده من مثلا خبر ندارم مدرسه هاشون چجوریه؟ 

منو برده بود اونجا که مثلا مدرسه اونا رو با مال خودم مقایسه کنمواقعا خنده دار بود.با اینکه ازش عصبانی بودم ولی وسط پارتی از این مقایسه خندم گرفت.

یه لحظه یاد ناظممون افتادم که چقد جاش خالیه:))))))

با همین فکرا واقعا داشت بهم خوش می گذشت تا اینکه دو سه نفر گیر دادن بهم که چرا تنهایی و بیا برقصیم و از این فضولیا

اون لحظه دیگه جای بابام واقعا خالی بود:))).دوازده شب وسط پارتی با غریبه ها.

وقتی مامان اومد دنبالم و پرسید چطور بود فقط گفتم بد نبود.اینو گفتم که بی خیال شه شروع نکنه نصیحت ولی نتیجه برعکس داد.بدتر انگیزه پیدا کرد:|

گفت دیدی امشبو؟!!  تا کی همش میخوای با اون آدمای عقب مونده مدرسه ات کل کل کنی و آخرشم فقط تو ضربه بخوری؟ خسته نشدی سارا؟ 

و کلی حرف دیگه که همه رو رد کردم.

گفتم که ضربه ای نمی خورمو همش واسم تفریح.چندسال دیگه ام که میرم دانشگاه دیگه خلاص میشم.

ولی خندش گرفت گفت دانشگاه؟ فک کردی چه خبره اونجا؟ تازه سنت قانونی میشه اونوقت هر بلایی خواستن سرت میارن.

معلوم نبود چی میگه واقعا؟ گفتم مگه چه بلایی سر شما و بابا آوردن؟

ولی هیچی نداشت بگه چون چیزی نبوده واقعا ولی به جاش تحقیرم کرد که هنوز بچه مو حرف دانشگاه رو میزنم ولی حواسم به واقعیت های دور و برم نیست و بچه گانه همه چی رو میبینم ویه عالمه لطف دیگه که بهم داشت:/

+چقد بده آدم یادش بره از کجا به کجا رسیده.

++با اینکه دیشب خیلی رو اعصابم کار کردم و با همه این حرفا از کوره در نرفتم ولی الان که یادم میاد دلم میخواد بزنم زیر این سفر و بگم نمیرم.اونقد که بی اعتمادم دیگه به حرفا و کاراش



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها